رقص موسیقی عشق / نگاهی بر فیلم cold war
این فیلم زخمتان میکند. به طوری که تا سالها استخوان درد اش برایتان خواهد ماند. برای بار اولیست که انتخاب، دسترسی و پیچیدگی را به عنوان نابود کننده ی بشر در برابرم میدیدم. سه عنصر شخصی که انگار میرود جامعه ای را در تباهی بسوزاند. تنها یک راه درمان برایش موجود است. عشق، موسیقی و رقص. در نگاه اول تمام فیلم را میتوان در این سه کلمه خلاصه کرد. به قول جناب فراستی دیگر چیزی از این فیلم در نمی آید اما لطفا از تماشای این فیلم مایوس نشوید. افتتاحیه ی این فیلم افتضاح است. به راحتی میتواند کاری کند که از تماشایش منصرف بشوید، اما نت به نت، سکانس به سکانس؛ شما را با خودش همراه میکند. به زمین میزند، به اوج میرساند و در تعلیق رهایتان میکند. اگر نظر من را میخواهید، فیلم ارزشمند و قابل تاملیست. احتمالا در انتها این موضوع را تایید میکنید.
از لحاظ متن دنبال چیز عجیبی نباشید. یک متن ساده که در راستای عشق جلو خواهد رفت، به مخاطره کشیده خواهد شد و در نهایت ثمر خواهد داد. به همین سادگی! میخواستم بی آنکه چیزی از متن بگویم از این پاراگراف گذر کنم اما نبوغ در سادگیست. همانطور که گفتم فیلم بر رقص، موسیقی و عشق استوار است. نویسندگی اما کار سختی است و با چالش هایی مثل نمیتوان همه چیز را باهم داشت؛ روبروست. کنار هم قرار دادن این سه عنصر کار بسیار سختی است، که نویسندگان فیلم به خوبی از پس این چالش بر آمده اند. نکته ی دیگری که حس میکنم لازم است بیانش کنم، تنفر احتمالی نویسنده از شاعران نو ظهور است. مسخره کردن شعرای شعر نو از تمام متن بر شما میبارد. تا بلکه این آفت جهانی را با فیلمی تاثیر گزار بتواند ریشه کن کند.
سالها قبل دوست نوازنده ای داشتم که در خیابان گیتار میزد. روزی در میان صحبت های عادیمان از کشفی عجیب برای من حرف زد. گفت که اگر ابتدای هر قطعه لحظاتی را برای بداهه نوازی بگزاری، مخاطب را چندین برابر بیشتر به قطعه جذب میکنی. پاول پالیکوفسکی از همین ترفند استفاده کرده، انگار در ابتدای فیلم در حال گرفتن ناکوکی های این جنگ عاشقانه است تا با ادامه ی فیلم شما را مجذوب جادوی کارگردانی خود کند. انتطارات از کارگردانی که پیش تر برنده ی اسکار شده است بالاست. نمیتوانید فیلمی با همان سطح بسازید و انتظار درخشش مجدد داشته باشید. اما پاول شاهکاری دیگر در دنیای سیاه سفیدش برایتان خلق کرده. وین دایر زمانی که از جادوی جزییات در موفیقت شخصی سخن میگفت فکرش را هم نمیکرد که جادوی جزییات ریزی که پالیکوفسکی در شخصیت ها و صحنه ها به کار برده است چگونه شما را مجذوب خودش میکند. در ابتدا ممکن است از کات خوردن های مداوم خصوصا در ابتدای فیلم ناراحت بشوید. اما تک تک این کات خوردن ها حکم سکوت در موسیقی را دارد که ارزش واقعی 7 نت در سکوت پیداست. برای مثال باورتان نمیشود که چه کار های شگفت انگیزی از پس یک سیگار کشیدن ساده را در فیلم گنجانده. انگار فیلم در نهان با شما سخن میگوید. یا طراحی بینظیر صحنه ها، حتی نمیتوانم حدس بزنم چند سال برای پیدا کردن این مکان ها وقت گذاشته. انگار نه انگار که شما در سال 2018 هستید. به راحتی میتواند شما را به دنیایی دیگر ببرد. این جادو در بازیگریش هم مشهود است و شما را مسحور خودش خواهد کرد. شاهکار برای این فیلم به ظاهر موزیکال عاشقانه کلمه ی مناسبیست.
در نهایت، معتقدم این فیلم متعلق به دوران دیگریست. از نسل طلایی فیلم های کلاسیک آمده و انتظار دارم با مجسمه طلایی اسکار در تاریخ ماندگار شود. توصیه میکنم زودتر این فیلم را تماشا کنید.
علی صالحی
16 آذر 97